• خانه 
  • ورود 

در محضر بزرگان/ 4 توصیه آیت الله وحید برای رشد معنوی

18 فروردین 1392 توسط گنج خانی

حضرت آیت الله وحید خراسانی به جهت رشد در معنویات و تقرّب به سوی خدای تعالی بر امور زیر تأکید می فرمایند:

  1.  نمازهای واجب خود را اول وقت بخوانید.
  2. بعد از نماز صبح دعای عهد بخوانید.
  3. در شبانه روز لااقل یک مرتبه سورة یس را خوانده و به حضرت زهراء (س) هدیه نمایید.
  4.  هرچه می توانید قرآن بخوانید و به حضرت حجّت (ع) هدیه نمایید.

 

 1 نظر

ورود امام زمان"عج" اكیدا ممنوع!

27 اسفند 1391 توسط گنج خانی

یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.هنوزتصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…

برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.از اینكه دایی سعیدش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخوربود…


کاش می آمد…خیلی از كارت ها مخصوص بودند.مثلا فلان دوست و فلان رئیس…خودش کارتها را می برد با همسرش!سفارش هم میكرد كه حتما بیایند…
اگر نیایید دلخور میشوم.دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.همه باشند و خوش بگذرانند.تدارك هم دیده بود.” ارگ و دیگر ابزارها"حتما باید باشند،خوش نمی گذرد بدون آنها.شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند


بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا.چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود. آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود…


همان شبی که هزار شب نمیشود.همان شبی که همه به هم محرمند.همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم میشود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…


همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.آهان یادم آمد.این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی سعید


و…..اما…………………کاش امام زمانمان"عج” بود.حق پدری دارد بر ما…

مگر میشوداو نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود.به تالار كه رسید سر در تالار نوشته بودند:


(ورود امام زمان"عج” اكیدا ممنوع!)


دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارك ولی ای كاش كاری میكردی تا من هم می توانستم بیایم….مگر میشود شب عروسی دختر پدر نیاید.من آمدم اما..گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دخترک دعا کرد….


یا صاحــــــــب الــــــــــــــــزمان شـــــــــرمنده ایم…

شما چه روشی برای برگزاری عروسیتون در نظر گرفتید ؟!

خوشحال می شم توی قسمت نظرات ، ایده ها و روش برگزاری مراسم عروسیتون رو برامون بگید .

 

 13 نظر

حس و حال در عبادت

10 اسفند 1391 توسط گنج خانی

یک حالی شیطان به انسان می دهد و یک حالی خدا به انسان می دهد .

جناب آقای قرائتی می گفت یک وقتی ایستادم سر نماز خیلی حال داشتم ، السلام علیکم را که گفتم دیدم اصلا وضو نداشته ام .

اینجوری نیست که هروقت حالی به ما دست داد وضو بگیریم و نماز بخوانیم . اولا شما باید حرکت بکنید تا آن حال ایجاد شود ، حال گاهی مثل حرکت اتومبیل است ، سرعت بالا در حرکت ایجاد می شود از اول که ماشین شتاب ندارد . خدا از ما حرکت می خواهد نه اینکه از اول بنشینیم و بگوییم حال نداریم ، تو یا اینکه حال کسی را گرفته ای که من حال تو را گرفته ام یا اینکه مهم تر از آن بحث حال نیست بحث وظیفه است ، وظیفه من این است که نماز خود را بخوانم .

شما چرا برای غذا خوردن نمی گویید حال ندارم و غذا نمی خورم ، غذا می خورید بعد حال می آیید .

  به ما می گویند اگر می خواهید حال پیدا کنید در طول روز مراقب خود باشید پنج دقیقه قبل از نماز وضو خود را با توجه بگیرید ، پنج دقیقه قبل از نماز تلویزیون و موبایل خود را خاموش کنید سعی کنید به قول روان شناسان یک تلقین فکری کنید که من می خواهم با بزرگ بزرگان ملاقات کنم .

اتاق آقای رئیس اگر می خواهید بروید کلی جلوی آینه می ایستید، ژست می گیرید و پیراهن خود را شل و سفت می کنید و … اما می خواهند پیش خدا بروند با پیراهن رکابی می روند و می گویند چرا خدا به من حال نمی دهد .

 

گزیده ای از صحبتهای آقای نقویان در برنامه سمت خدا

 

 3 نظر

باز هم داستاکی دیگر .....

02 اسفند 1391 توسط گنج خانی

پادشاهی با خدم و حشم خود برای شکار به بیرون شهر رفته بود که در میان راه به او گفتند یکی از اولیا در همین نزدیکی منزل دارد .

پادشاه عنان اسبش را بسوی منزل او کج کرد و به نزد او رفت.

پادشاه لباس فاخری پوشیده بود . درحالی که سوار مرکبش بود به او سلام کرد و از او پرسید : ای شیخ این لباسی که من پوشیده ام نماز در آن جایز است ؟

شیخ خندید.

پادشاه با تعجب از او پرسید : به چه می خندی ؟

جواب داد : به سستی عقلت و به جهالتت و غفلت تو از خودت. تو در نظر من به سگی شبیه هستی که مردار می خورد و به خون و پلیدی آن آغشته می گردد ؛ اما وقتی می خواهد ادرار کند پایش را بلند می کند تا نجاست به آن نرسد ! تو مانند ظرفی مملو از حرامی و گناه بسیاری از مردم را به گردن داری آنوقت درباره لباس نمازت از من سوال می کنی ؟

پادشاه به گریه افتاد و از اسبش پیاده شد و بیدرنگ دست از سلطنت کشید و ملازم خدمت وی شد.

شیخ سه روز او را نزد خود نگه داشت و مهمان کرد و پس از آن برایش ریسمانی آورد و گفت : ای پادشاه، ایام مهمانی به پایان رسید اکنون به کار هیزم کشی بپرداز .

پادشاه طبق دستور وی به آنکار پرداخت . هیزم بر سر میگذاشت و وارد بازار میشد مردم به او نگاه می کردند و می گریستند. او هیزم را می فروخت و از بهای آن به اندازه قوتش بر میداشت و بقیه را صدقه میداد. و به همین صورت زندگی میکرد تا اینکه از دنیا رفت.

هنگامی که مردم نزد شیخ می آمدند و از وی طلب دعا می نمودند ، وی آن مرد را به آنها نشان میداد و می گفت از او بخواهید برایتان دعا کند زیرا پس از آنکه به پادشاهی رسید از آن دست برداشت و به زهد و پارسایی پرداخت و اگر من گرفتار سلطنت و پادشاهی بودم چه بسا به زهد نمی پرداختم .

پس از مرگ مرد هیزمکش ، قبرش زیارتگاه گردید.

 1 نظر

صبر خوردني

02 اسفند 1391 توسط گنج خانی

گویند وقتی پیرزنی به نزد جنید آمد و گفت: مدتی است پسرم رفته است و خبر او منقطع شده و بیش از این بر فراق او صبر نتوانم کرد.

جنید گفت: علیک بالصبر.

پیرزن پنداشت که او را گفت: بر تو باد که صبر خوری. به بازار رفت و شکسته ای بداد و قدری صبر (گياهي دارويي که بسيار تلخ است و به همين دليل به آن صبر مي گويند) بستد و به خانه آورد و آنرا حل کرد و بخورد، دهن او بسوخت و امعای او از آن تلخی ریش (بيمار) شد.

پس بیچاره ضعیف و بی طاقت به نزد شیخ آمد و گفت: خوردم.

شیخ او را گفت: تو را گفتم صبر کن نه صبر خور.

پیرزن چون این بشنید، بر سر و روی زدن گرفت و گفت: مرا بیش از این طاقت صبر نیست. شیخ روی به آسمان کرد و لب بجنبانید، گفت: رو، که پسر تو به خانه رسیده است.

پیرزن به خانه آمد. پسر خود را دید که آمده بود. پس به خدمت شیخ آمد و گفت: تو به چه دانستی که پسرم آمده است؟

گفت: بدان که چون اضطراب تو بدیدم، دانستم که هر آینه دعا اجابت کند، که او فرموده است : امن یجیب المضطر اذا دعا ویکشف السوء؟ پس دعا کردم و به اجابت یقین داشتم.گویند وقتی پیرزنی به نزد جنید آمد و گفت: مدتی است پسرم رفته است و خبر او منقطع شده و بیش از این بر فراق او صبر نتوانم کرد.

جنید گفت: علیک بالصبر.

پیرزن پنداشت که او را گفت: بر تو باد که صبر خوری. به بازار رفت و شکسته ای بداد و قدری صبر (گياهي دارويي که بسيار تلخ است و به همين دليل به آن صبر مي گويند) بستد و به خانه آورد و آنرا حل کرد و بخورد، دهن او بسوخت و امعای او از آن تلخی ریش (بيمار) شد.

پس بیچاره ضعیف و بی طاقت به نزد شیخ آمد و گفت: خوردم.

شیخ او را گفت: تو را گفتم صبر کن نه صبر خور.

پیرزن چون این بشنید، بر سر و روی زدن گرفت و گفت: مرا بیش از این طاقت صبر نیست. شیخ روی به آسمان کرد و لب بجنبانید، گفت: رو، که پسر تو به خانه رسیده است.

پیرزن به خانه آمد. پسر خود را دید که آمده بود. پس به خدمت شیخ آمد و گفت: تو به چه دانستی که پسرم آمده است؟

گفت: بدان که چون اضطراب تو بدیدم، دانستم که هر آینه دعا اجابت کند، که او فرموده است : امن یجیب المضطر اذا دعا ویکشف السوء؟ پس دعا کردم و به اجابت یقین داشتم.


 1 نظر

بسیار جالب و آموزنده**** کدام را سوار می کنید ؟

28 بهمن 1391 توسط گنج خانی

شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس میگذرید. سه نفر داخل ایستگاه اتوبوس منتظر هستن. یک پیر زن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده. یک خانم/آقا که در خیالتان قصد ازدواج با او را دارید.
شما میتوانید یکی از این سه نفر را سوار کنید.کدام را انتخاب خواهید کرد؟؟ دلیل خود را شرح دهید…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قاعدتا این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلایل خودش را دارد.بیشتر پاسخ ها این گونه بود:
پیرزن در حال مرگ چون ابتدا باید جان او را نجات داد…
پزشک که جان شما را نجات داده و این فرصتی برای جبران است…
همسر رویاهایتان چون ممکن است دیگر او را نبینید…
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کرده اند فقط یک نفر جوابش این بود: سوئیچ ماشین را به پزشک میدهم تا پیر زن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس میمانیم.
همه میپذیرند که جواب فوق بهترین جواب است اما هیچکس در ابتدا این گونه فکر نمیکرد.چرا؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشته ها و مزیت های خودمان (ماشین) را از دست بدهیم.اگر بتوانیم خودخواهی ها و مزیتهای خود را ببخشیم میتوانیم چیزهای بهتری به دست آوریم…

 1 نظر

مظلومیت امام خامنه ای از زبان استاد دانشمند

20 دی 1391 توسط گنج خانی

یکبار رفتیم درب خانه دو شهید، من خودم رفتم دیدم درب باز است و آب و جارو کردند.

درب زدم ، مادر شهید آمدند دم درب و گفتند: آقا کــــــــــو .

گفتم: کدام آقا ؟

گفت : مقام معظم رهبری کجاست ؟

گفتم : شما از کجا می دانید ؟

شروع کرد به گریه کردن، گفت دیشب خواب بچه هام را دیدم، بچه ها آمدند گفتند خوش بحالت، فردا سید علی می خواهد بیاید خانه تان . اینجا که رسید، مقام معظم رهبری هم رسیدند به درب خانه .بعد مادر شهید گفت من خواب دیدم که امام هم تشریف آوردند و گفتند فردا سید علی آقا می خواهند بیایند، ما هم تبریک می گوییم . و یک مطلبی هم امام فرمودند و پیغام دادند که من به شما بگویم . مقام معظم رهبری فرمودند چه پیغامی !؟

مادر شهید گفتند : امام فرمودند سلام ما را به سید علی آقا برسانید و به ایشان بگویید اینقدر از خدا طلب مرگ نکن ! فرج نزدیک است انشاءالله آقا خیلی گریه کرد .
مظلوم است آقا . یک کاری نکنیم که اگر گره ای نمی توانیم باز کنیم ، لااقل گره بر گره نیاندازیم .این واقعاً ظلم است ، خدا نمی بخشد .در این دنیا مرکز شیعه فقط ایران است . افغانستان ، پاکستان ، مصر ، عربستان و عراق را ببینید . در ممالک اسلامی کجا شیعه همه کاره است ، ایران مرکز شیعه است ، دل امام زمان ( عج ) به شما بسته شده و امید امام به شماست

 نظر دهید »

چه قدر عاشقی ؟

06 دی 1391 توسط گنج خانی

پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کردو آسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «بایدازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه .» پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست . پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند . زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم . نمی خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم .پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد ! حتی مرا هم نمی شناسد ! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است …!

رویای زیبا…

 3 نظر

چند ندبه تا جمعه آمدنت فاصله است؟

20 تیر 1390 توسط گنج خانی

با لحن کدام آفتاب؛
با صداي کدام پروانه؛
با آواز کدام سنگ؛
با ترانه کدام باران؛
ويراني همواره مان را فرياد بزنيم؟
اي دور از دسترسِ نزديک!
اي سخاوت هر روزه زمين!
که نماز مهرباني ات را ستاره ها، هزار مرتبه اقتدا کردند.
و هر روز، تشنه تر از پيش، سر به کوهوار شانه هايِ آسماني ات گذاشتند.
چقدر اين روزهاي بي تو، کش آمده اند! چقدر طولاني شده، صداي نيامدنت!
چقدر غليظ است هواي دلتنگي ات!
اي مهرباني بي حدّ!
که روشني بي وقفه هزار اقيانوس زير آرامش قدمهايت شناور است و داغ هزار آتشفشان ريشه داده است در چشمهاي بي نصيب مان.
تا چند چله نشيني اين زمستانهاي بي اندازه؟!
تا چند دوندگي اين سنگلاخهاي يکنواخت؟!
تا چند شمارش اين ستارگان ارجمند؟!
تا چندچشم به راهي اين کوچه هاي تودرتوي تاريک؟!
حلقه کدام در را بکوبيم؟
در گوش کدام جاده، زخمهايمان را بخوانيم؟
تاريکي در خيابانها سرازير شده؛ مرگ در پستوها نعره مي زند
و چقدر از زلال پونه و نارنج، هوا رقيق است!
و چقدر، مرگ در لابه لاي ديوارها زانو مي زند!
و چقدر گرسنگي، در پستوي خانه هاي حقير فراوان است!
… فانوسي مي خواهد اين شبهاي در خيال آمدنت
تا ديدار تازه پنجره ها را، بر پيشاني روشن دريا بياويزد
و چُرت تمام خوابهاي شيطاني را پاره کند
… باراني تازه مي خواهد اين شوره زارهاي هميشه تا خميازه هاي کشدار علفها را رشته رشته پنبه کند
و صبحي بنفش را در شريان آسمانها بريزد
نسيمي رونده مي خواهد اين بي شمار اندوهانِ چشمها
تا آواز پرند هزار پرستو را در شکاف ديوارها بريزد.

تا کدام مرتبه از روشني رودها، چشمهامان را ورق بزنيم
که هيچ پرنده اي پرواز را مشق نمي کند
و هيچ درختي، پاي زمزمه آبها شکوفه نمي دهد
… زخمي گشوده مي خواهد اين دقيقه هاي لايتناهي بيمار
تا جرعه جرعه، شرجي نيامدنت را خالي کند بر سرِ دلتنگي اين روزها
اي سجاده نيايشت، رشته رشته در ادامه باران
و اي آرامش آسماني ات در نهايت شوريدگي درخت
با همان سکوت ديگر گونه ات
با همان سخاوت همواره ات
با همان قدمهاي افراشته ات
با همان نگاه صاعقه وارت
با همان لبخند حُسن يوسفت
با همان ايستادن روشنانه ات
بايست!
در مقابل دلتنگي قديمي اين خاک
روبروي همواره اين مسموميت بي حدّ
خالي کن!
مهرباني ات را در سفال تنگدستي اين تاريک مخوف
خالي کن!
بهار تازه پيراهنت را در کنج خزاني اين دقايق اندوه
خالي کن!
باران بي وقفه آمدنت را در بيابانيِ اين فصلهاي گرسنه
بتکان!
نگاه روشنت را در ذرات خستگي زمان
بتکان!
دامان ستاره پرورت را در ظلمت اين دقيقه هاي تنگدست
بتکان!
پلکهاي آفتابي ات را در سبوهاي يخ زده و گرسنه
هواي بي تو
تيغي نشسته در شريان رودهاي تشنه جهان است؛
سنگي انباشته بر چشمهاي آسماني است؛
گردبادي جهنده در روشني باغچه هاست.
هواي بي تو،
هواي خالي اندوه است؛
هواي خالي مرگ است؛
هواي سوزنده از طعم بي عدالتي است.

اي مبهمِ روشن!
تا چند زمستان چشمهايمان را روشن نگه داريم؟!
تا چند انگشتانه دلتنگي مان را کنار بگذاريم؟!
تا چند از نردبان دوري ات، بالا برويم؟!
تا چند پرنده، چشمهايمان را بگيريم زير آفتاب؟!
تا چند …؟!
اي تمام چشمه هاي جهان را فراگير!
در کدام دامنه باران خيز، خيمه افراشته اي؟
سفره ات را پاي کدام دريا پهن کرده اي؟
پيراهنت را بر کدام درخت مقدس آويخته اي؟
کدام ستاره از سقف خانه ات آويزان است؟
کدام دريا در سبويت ته نشين شده است؟
اي گواه محکم آمدني نزديک!
تا از ني يخبندان پي در پي برخيزيم
چند آفتاب را نذر آمدنت کنيم؟
و چند نواحي مقدس را تشنه تشنه سر بکشيم؟
اي آفتاب مرتفع مهرباني!
سر بر ديوار شوربختي کدام کوچه بگذاريم؟
با اين همه زمستاني که در کوله بارمان است؛
و با اين همه پائيزي که در راه است؛
و با اين همه جاده هايي که به بن بست تکيه داده اند.
تا جمعه آمدنت
چند ندبه فاصله است؟

 

مريم سقلاطوني

 

 نظر دهید »

السلام علیک یا ابا عبدالله



سايت مقام معظم رهبري
سايت آيت الله سيستاني
سايت آيت الله صافي
سايت آيت الله بهجت
سايت آيت الله  وحيد خراساني
سايت آيت الله  مکارم
سايت آيت الله  تبريزي
سايت آيت الله  فاضل لنکراني

حوزه علمیّه حضرت ولی عصر (عج)

پشتیبانی وبلاگ مدارس

مدرسه علمیه فاطمه محدثه

یا مهدی ادرکنی
پایگاه اطلاع رسانی مهدویت
مرکز جهانی اطلاع رسانی
مرکز اطلاع رسانی اباصالح
پایگاه مهدی عج مشن
پایگاه حوزه
محاکمه - نقد و بررسی ادیان
مهدویت
پایگاه جامع عاشورا
شیعه نت
اطلاع رسانی مهدویت
بانک صوت و فیلم مذهبی
کانون انتظار
پایگاه اطلاع رسانی عطر یاس
مهدیه تهران
یاران آخرالزمانی امام زمان عج
مرکز الدارسات التخصصیه فی الامام المهدی علیه السلام
مرکز جهانی حضرت ولی عصر
شمیم گل نرگس
شیعه تم
موعود
عصر انتظار
قرآن آنلاین
موسسه تحقیقات و نشر معارف
"اللهم عجل لولیک الفرج"
جشنواره فرهنگی آخرین امید
منتظران مهدی
جوان شیعه
صبح ظهور
☆منتظران مهدی عج☆
دوستی با خدا
یا صاحب الزمان ادرکنی
آسمان 1400
موقعیت مهندس شهيد حميدرضا شريف الحسيني
هیئت صاحب الزمان دستجان
حس غریب-hese gharib
وخدایی که دراین نزدیکی است
شيعه مهدي(عج)(امام مهدي)(آخرالزمان)موعود
مه رویان بستان خـــــــــــدا
بهترین های شیعه 14 معصوم
سلام و درود بر آقا امام زمان
سایت رسمی هیئت مکتب الزهرا(س)
سکوی پرواز ...
چهارده معصوم
مهدیه جلیله
عکسهای متحرک مذهبی و مهدوی
تا شهادت
شقایق های قدسی
بوی بهشت
تمنای وصال
منجی عالم بشریت (صاحب زمان«عج»)
هم سنگر
انسانیت با نون اضافه!!!
گروه تعزيه چهارده معصوم(ع)شيراز
دومین امام
هیئت پیروان عاشورا منتظران مهدی
***سنگر فعالیت های ما***
یااباصالح المهدی (عج)ادرکنی
مشتاق دیدار مهدی موعودیم
انتظار کار من است
مرکز دانلود مداحی سیب سرخ
در انتظار آفتاب
ضد صهیون
یاران صالح
مهدویت
پله پله تا حضور
غایب همیشه حاضر
نماز سرخ
مقر افسران جنگ سایبری
کائنات برای شما
مهندسی معکوس 2سیّده تاخدا
گروه سایبرے مهندس میرزابیگی
ققنوس انتظار
پیامک مهدوی
پیشوای شیعیان
احادیث شیعه
جــمـعــه هــای انـتــظـــــار
دستنوشته هاے محمدجواد میرزابیگے
مذهب مهدی (عج)
پایگاه مقاومت بسیج شهید گذری
رادمردتاریخ-امام علی-ع
عصر انتظار بروایت بحارالانوار
ســربازجـنگ نــرم◄◄
یا حیدر کرار
او خواهد آمد به گوش باشید
ایستگاه فرهنگ
الهم عجل لولیک الفرج
قرآن چشمه همیشه جاری
عبدالعزیز کریمی
صاحب الزمان
محبّان المهدی او خواهد آمد
سكوت كوير شهدا/انتظار
رنگ خدا
طریقت المهدی
سلام هم ولایتی ها
··••● ترنم باران ●••··
ضد صیهونیست
··••● آوای بــــــــارون ●••··
یـــاس کبــــــــــــــود
هیئت حضرت علی اکبر روستای یارسم
تا انقلاب مهدی (عج)
السلام علیک یا امام المهدی
منتظران مصلح
سرنوشت
تحکیم خانواده
تــــــــــــــرنــــــج
تا انقلاب مهدی (عج)
انا مجنون الحسین
منتظران مصلح
خدا که هست ...
«عقیدتی*سیاسی*مذهبی»
خواهرم حجابت ....برادرم نگاهت
یاابالفضل (ع)
دفاع مقدس
روح الله313
شکوفه ی بهشتی
پیروان ولایت
سرداران قلم
انتظار مهدویت
چشم های منتظر
هوادارن امام خامنه ای در گلپایگان
از ولایت تا شهادت
سربازان صالحین-حبل المتین نیوز
فـــدایی امــآم خــآمنه ای...
نهج
امام زمان (عج)
زيبا ترين قالب های مذهبي

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • عمومی
  • مناسبتها
  • مقالات
  • زندگانی
  • قطعه ادبی
  • حدیث انتظار
  • تلفن همراه
  • اشعار
  • نرم افزارهای کاربردی
  • نوا و نما
  • سخنان عالمانه
  • قرآنی
  • شهدا

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس