ای نـــام تـــو دستگیـــر آدم ...
لحظههای آخر عمر حبیب خدا نزدیک است، آسمان بر بام خانه پیامبر منتظراست، انگار که کواکب از حرکت باز ایستاده اند و زمین دیگر نمیچرخد، در این لحظههای سنگین و اندوهناک، گویی این محمد نیست که از دار دنیا میرود، بلکه کل انبیا و پیامبران هستند که از این جهان میروند.
خاتم پیامبران رو به سوی ملکوت دارد، لحظهاى از هوش میرود و دوباره به هوش میآید و فاطمه(س) همچنان بیقرار است. صدای کوبه در میآید و فاطمه(س) فرمود: کیستى ؟ کوبنده در گفت: مرد غریبى هستم، آمده ام از رسول خدا(ص) پرسشى کنم. آیا اجازه مىدهید به محضرش برسم ؟ ام ابیها(س) فرمود: بازگرد که خداوند تو را بیامرزد، اکنون پیامبر(ص) بیمار است.
آن شخص غریب رفت و پس از لحظهاى بازگشت و دوباره در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبى از پیامبر(ص) اجازه ورود مىطلبد، آیا به غریبان اجازه ورود مىدهید؟ در این هنگام رسول مهربانیها(ص) به هوش آمد و فرمود: فاطمه جانم ! آیا مىدانى که این شخص کیست ؟ او فرشته مرگ(عزرائیل) است و به خدا سوگند، قبل از من از کسى اجازه نگرفته و پس از من از احدى اجازه نمىگیرد. به او اجازه ورود بده .
«عزرائیل» بهحضور مبارک شرفیاب شد و در برابر رسول اکرم توقف کرد. و گفت: یا رسول ا… ! یا احمد! خداى تعالى مرا بهسوى تو اعزام کرده است و دستور داده، هر چه بفرمایى، اطاعت کنم؛ اگر دستور دهى، جان تو را قبض کنم، قبض مىکنم. و اگر دستور دهى، تو را به حال خود واگذارم، از تو اطاعت کرده و قبض روحت نخواهم کرد.
رسول خدا فرمود: هر وظیفهاى که نسبت به من دارى، انجام بده. و عزرائیل عرضه داشت که وظیفه من بسته به فرمان شماست. پس در این هنگام، عزرائیل، روح رسول ا… را متوفی کرد و …
راستی که رسول خدا (ص) از ابتدای خلقت بهانه ای برای زندگی همه هستی بود و هنوز هم به همان بهانه زنده ایم و به یمن انفاس قدسی و الهی این پیامبر مهر و عطوفت زندگی همه ما امتداد دارد و بیجهت نیست که شاعر این چنین زیبا در وصف ایشان سروده است:
ای نام تو دستگیر آدم
وی خلق توپایمرد عالم
فرّاش درب کلیم عمران
چاووش رهت مسیح مریم
از نام محمدّیت میمی
حلقه شده این بلند طارم
چون نیست بضاعتی ز طاعت
از ما گنه و ز تو شفاعت