محبت شایدش از یقین بهترست...
18 تیر 1390 توسط گنج خانی
وقتی حضرت رضا علیه السلام وارد نیشابور شدند علما و شخصیتهای سرشناس هر یک از حضرت(ع) تقاضا کردندمهمان آنها شوند و به خانه انها تشریف ببرند حضرت (ع) فرمودند:من افسار شتر را رها می کنم در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست من به آنجا می روم.
یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید به خود گفت:شاید شتر جلوی خانه من زانو بزند و حضرت (ع) به خانه من تشریف بیاورند !
لذا خانه اش را آب و جارو کرد و سماورش راآتش کرد و به انتظار نشست.
شتر حضرت(ع) جلوی خانه همین پیر زن زانو زد و حضرت (ع) مهمان او شدند.
قربان این شاید که از هزارها یقین بهتراست.
این شاید مال محبت است.
محبت چیست که شایدش از یقین بهتراست؟