دعای امام حسین(ع) در پیشامدهای عظیم
از حضرت زینالعابدین علیه السلام روایت شده که میفرمایند: “پدرم در روز عاشورا مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخمهایشان خون، فوران میکرد، فرمود: ای فرزند! دعایی را که فاطمه علیها السلام آن را به من آموخت فراگیر، او از رسول الله صلی الله علیه و آله و آن حضرت نیز از جبرییل آن را فرا گرفته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد میشود و پیشآمدهای عظیمی که رخ میدهد آنرا بخواند.”
سپس فرمود: بخوان:
بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا به جای«و افعل بی کذا و کذا» حاجات خود را ذکر کنی.
برگرفته از :(دعوات، قطبالدین راوندی، ص54)
هوای دلم بارانی ست !
عادت کرده بودم
گُمت کنم میان روزمرگیها
میان همین سرشلوغیهای روزانه
میان کشمکشها و دغدغه های کاری
از جلسات خشک و روتین و بی حاصل هر روزه گرفته
تا سرو کله زدن با آدمهایِ مدعیِ این روزها
اصلا گمت میکردم
میان کاغذهای پخش شده
روی این میز همیشه شلوغ.
چه بازیگر خوبی شده بودم
برای این نمایش هر روزه ؛
پنهانت میکردم
گاهی میان لبخندهای تصنعی و زورکی
گاهی هم لابلای غر زدنهای پر از بغض
لااقل برای چند ساعت هم که شده از یادم میرفتی….
اما وقتی بغض می شوی میان جلسات
درد میشوی و می پیچی میان مکالمات
اشک میشوی و چکه می کنی روی شلوغیهای میز کار
دیگر هیچ کاری نمی شود کرد
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند:پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم
خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند
…
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا رامیدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست
توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
پناه به چهار ذکر در چهار موقعیت مهم
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد،چگونه به چهار چیز پناه نمی برد؟
در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده،
چگونه به ذکر«حسبناالله و نعم الوکیل »پناه نمی برد.
در شگفتم برای کسی که اندوهگین است،
چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین»پناه نمی برد.
در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده،
چگونه به ذکر «أفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد»پناه نمی برد.
در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی های دنیاست،
چگونه به ذکر «ماشاءالله لا قوه الا بالله»پناه نمی برد….
منبع : گنجینه عفاف
ارتباط با خدا
خداوند فرمود:هر چه دیدی هیچی نگو من هم هر چه دیدم هیچی نمیگم.یعنی تو در مصائب صابر باش و چیزی نگو من هم در کوتاهی ها و خطاهایت چیزی نمی گویم.
هر چه درد را آشکار تر کنی دوا دیرتر پیدا می شود.اگر با ادب بودی و چیزی نگفتی شاید خدا خودش در را باز کند.
لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد.گله و شکایت نکن و از خدا خوبی بگو حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی در واقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
پیامک به خدا
این پیامک میرسه به آسـمون!
ای خدا حرف دل ما رو بخون
حرف ما حرف دله یه قصه نیست
خدا جون کو دلی که شکسته نیست
هیشکی اینـــجا با ما مهـربون نبود
با ما غمخوار، با ما همزبون نبود
نیمه شب بغض ستاره ها شکست
هیشکی اینجا به ستـاره دل نبست
آینه، آینه بـود پاک و نجیب
اما تو حصار غربتی غریب
وقتی هیشکی تو نگاش عشقُ ندید!
نقـــش آســمــونُ بی صـــدا کشــید
زنگ تفریح
روزی زنی به شوهرش خیلی جدی چنین گفت:
عزیزم! خیلی دوستت دارم
تو چطور؟
مرد جواب داد:من هم مثل تو خودم را خیلی دوست دارم!!!;)
ارتباط با خدا
بعد از نمازها با خدا صحبت کن.
بگو تو غنی هستی و من فقیر.
تو عزیز هستی و من ذلیل.
تو مالک هستی و من مملوک و …
با خدا که صحبت کنی نطقت باز می شود و با خلق هم خوب صحبت خواهی کرد.
استاد ارجمند: جناب آقای بردبار
هر گونه کپی برداری ، بدون ذکر منبع مجاز نمی باشد.
توصيه مقام معظم رهبری به معتكفين
توصيه من اين است كه در اين سه روزي كه شما در مسجد هستيد، تمرين مراقبت از خود بكنيد. حرف كه ميزنيد، غذا كه ميخوريد، معاشرت كه ميكنيد، كتاب كه ميخوانيد، فكر كه ميكنيد، نقشه كه براي آينده ميكشيد، در همه اين چيزها مراقب باشيد رضاي الهي و خواست الهي را بر هواي نفستان مقدم بداريد؛ تسليم هواي نفس نشويد. تمرين اين چيزها در اين سه روز ميتواند درسي باشد براي خود آن عزيزان و براي ماها كه اينجا نشستهايم و با غبطه نگاه ميكنيم به حال جوانان عزيزمان كه در حال اعتكاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم ياد بدهید.
خطبههاي نمازجمعه تهران 28/5/1384
کلام مولا
اگر نمازگزار می دانست که هنگام سجده هاله ای از جلالت خدا او را در بر می گیرد
دوست نداشت سر از سجده اش بردارد.
امام علی (ع)/میزان الحکمه
تسلی دل حضرت حجت(عج)
مناجاتی متفاوت با حضرت صاحب علیه السلام
آقا مگر داریم ما؟ ما یادمان نیست *** یادآوری کردید اما یادمان نیست
این روزها وقت زیادی که نداریم *** یک روز گیرم بود، اما یادمان نیست
عیبی ندارد او بیابان گرد باشد *** ما قصه مجنون و لیلا یادمان نیست
این جمعه هم حالا نیاید که مهم نیست *** آری دعای دست زهرا یادمان نیست
یک روضه خوان ما را کمی یاری رساند *** هل مِن معینِ شاهِ تنها یادمان نیست
او پیر شد از این جوانی کردن ما *** وقتی جوان ارباً اربا یادمان نیست
پای ظهورش اینکه ما کم می پذاریم *** حیرت ندارد این همه تا یادمان نیست
ناراحتیم از دست آقا دیر کرده *** تازه طلبکاریم آقا یادمان نیست
واقعا ما منتظر ظهور او هستیم؟؟؟؟
بیایید از خودمان سوال کنیم که آیا ما منتظر ظهور مولا هستیم
اباصالح المهدی (عج) به دنبال کسانی است که واقعا منتظر ایشان باشند … مولای من ادعا نمیکنم منتظر شما هستم ولی دعا میکنم که بیایی …
|
شما هميشه ز ما ياد ميكني
ما کم سعادتیم که خدمت نمی رسیم
نه! بی لیاقتیم که خدمت نمی رسیم
ما کم اراده های به ظاهر خداپرست
در بند عادتیم که خدمت نمی رسیم
محتاج ما ، كريم شما ، پس تصدقي…
درگير حاجتيم كه خدمت نمي رسيم
ما فكر مي كنيم كه فرصت هميشه هست
غرق حماقتيم كه خدمت نمي رسيم
آقا شما هميشه ز ما ياد ميكني
ما كم سعادتيم كه خدمت نمي رسيم
گــــــــريه نكن...!
دلت تنگ است میدانم ، قلبت شکسته است می دانم ،
دوری برایت سخت است میدانم …
گریه نکن که اشکهایت حال و هوای مرا نیز بارانی می کند.
گریه نکن که چشمهای من نیز به گریه خواهند افتاد … !
درد دلت را بگو تا آرام بگیری …!
گریه نکن که اشکهایت مرا نا آرام میکند .!
گریه نکن چون گریه تو را به فراسوی دلتنگی ها میکشاند !
گریه نکن که چشمهایم طاقت این را ندارند که آن اشکهای پر از مهرت را
بر روی گونه های نازنینت ببینند. گریه نکن که من نیز مانند تو آشفته می شوم!
گریه نکن ، چون دوست ندارم آن چشمهای زیبایت را خیس ببینم!!
آن اشکهای پر از مهرت را درون چشمهای زیبایت نگه دار ،
بگذار این اشکها در چشمانت آرام بگیرند …!
وقتی اشکهایت را میبینم حال و هوای غریبی به سراغم می آید !
وقتی اشک میریزی دنیا نیز ماتم میگیرد ، بغض آسمان گرفته می شود ،
هوا ابری می شود و پرستوهای عاشق خسته از پرواز !
گریه نکن … آرام باش … سرت را بر دامن مهر آقا بگذار
و درد و دلهایت را در گوشش زمزمه کن … او می شنود.
بگو درد دلت را و جفاهای رفته را …..!
تو کجایی سهراب؟
تو کجایی سهراب؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند..
وای سهراب کجایی آخر؟؟؟….
زخم ها بر دل عاشق کردند
خون به چشمان شقایق کردند…
تو کجایی سهراب؟؟؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند
همه جا سایه دیوار زدند…
وای سهراب دلم را کشتند…
ادبیات انتظار
خاموشتر از چراغ مرگيم روشنتر از آفتاب كجايى عقربكهاى ساعت، تا كى به گرد خود گردند، بيهوده در صفحه غيبت.
در گرگ و ميش سحرگاه، پايان دروغ را انتظار مى كشيم.
آن روز كه بيايى، جهان براى خوشبختى ما تنگ است.
آغاز و فرجام خويش را در تو مى جوييم.
اين گريه را پايانى است اگر، اشك راه خود را بداند و بر هر دامانى نريزد.
رضا بابایی
روایتی از امام صادق (ع)
وقتی عذاب بر بنی اسرائیل طولانی شد ، تا چهل روز در پیشگاه الهی ناله و زاری کردند و فرج و رهائی خود را خواستار شدند ، آنگاه خداوند به حضرت موسی و هارون وحی فرمود که بنی اسرائیل را از دست فرعون نجات دهند ، در نتیجه از صد و هفتاد سالی که به فرج ( حضرت موسی ) باقی مانده بود صرفنظر شد ( و به ده سال تقلیل یافت ) .
آنگاه امام صادق (ع) فرمود :
شما ( شیعیان ) هم اگر چنین کنید ( فرج ما را بخواهید ) خداوند فرج ما را می رساند ولی اگر دست روی دست بگذارید و چنین دعا نکنید ( با درخواست واقعی و دلشکستگی و بطور یکپارچه ) وقتی کار به نهایت خود رسید ( ادامه ی ظلم و ستم را خداوند جایز ندانست ) فرج می رسد .
پس اگر مردم ( حداقل شیعیان ) متحد و یکپارچه شده ، فرج حضرت بقیه الله را بخواهند فرج به سرعت فرا خواهد رسید ولی اگر چنین نکنند و مثل زمان حاضر و پیش از این بگویند خدا خودش فرج را می رساند و به کار و زندگی خود مشغول باشند ، فرج مرتبا به تاخیر می افتد چنانکه تاکنون قرنها و صدها سال است بواسطه بی تفاوتی مردم به تاخیر افتاده است
نقل قول از استاد گرامی جناب آقای دکتر بردبار
ای بقیت خدا !
ای بقیت خدا !
از ما جز چشمی برای انتظار و دلی برای امید باقی نمانده است .
این چشم و دل را نیز خاک راه تو کرده ایم ،
باشد که غباری از آن برگوشه ای از قبای تو بنشیند .
دوستت دارم
کسی گفت : انتظار ، چرا ؟
ظهور یعنی چه ؟
فرج ، دیگر چه افسانه ای است ؟
غیبت ، کدام گریه از فصل روضه الشهداست ؟
مهدی ، نام کیست ؟ و چرا موعودش صدا می زنند ؟
اینها پرسش نیستند ، پستی روح در قبر نشسته ی تردید و ناباوری است . آخرین ناله های شمع زمین خورده ی ویرانه های عصر آهن و پولاد است . بانگ زرد پاییز ، در گوش غنچه های معصوم باغ است .
سخن نیست ، سختی قلبی است که مسیح از علاج آن عاجز است و هیهات که عصای موسی آن را بشکاند !
روبهان بیشه ی خالی از شیر ، چه دلیرانه نعره می زنند ! دندانهای تیز گرگ دیروز ، چه مهربانیها که امروز به همایش نیاورده است ! کاش نوباوگان پیر سال ، می دانستند که شیر از سینه ی چه آهن دلی می خورند !
شگفتا از این همه کفتار که گرد میز تمدن نشسته اند و دریغ از شیرینی یک حبه قند در ظرفهای هیچ بار مصرفی که در آن حلوای صنعت خیرات می کنند .
این گِل پاره ها را با خورشید روی تو چه کار ؟ کلوخ را چه رسد کینه ی باران ؟ مگر چند شتر از سوزن غیرتشان گذشته است که چنین عربده می کشند ؟
این گِل پاره ها را با خورشید روی تو چه کار ؟
جمال یار ندارد نقاب و پرده ،ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کر